مجتبی طحان روزنامه نگار
از امدادگری که صحبت میکند، بیهیچ غروری، اشک میریزد و احساس میکنی که سبک میشود. انگار او را فقط و فقط برای امداد آفریدهاند. یکی از بهترینهای اخلاق در بین امدادگران استان خوزستان است که ١٤سال است به صورت مستمر با هلالاحمر خرمشهر همکاری کرده است. در نگاه نخست، دوستدارش میشوی و مهرش به دلت مینشیند، چراکه ادب را در رفتار و کردار به نهایت رسانده است. تلاشگری و تکاپو در عین آرامش از صفات جالب و ستودنی او محسوب میشود. داستان زندگی هادی چعباوی با جمعیت هلالاحمر حکایتها دارد که در زیر به گوشهای بسنده کردهایم.
برای شروع از خودتان بگویید و از نحوه ورودتان به جمعیت هلالاحمر.
هادی چعباوی متولد ١٣٦٢ خرمشهر. از سال ١٣٨٢ به صورت رسمی وارد عرصه امدادگری شدم. همزمان با جنگ عراق و آمریکا. دانشجوی امداد سوانح هستم. امدادگری در خانواده ما ریشه دوانده است. فعالیت پدرم پیش از انقلاب بهعنوان امدادگر داوطلب در آتشنشانی خرمشهر آغاز و با شروع جنگ، او بهعنوان امدادگر در پشت جبهه مشغول به فعالیت میشود. علاوه بر آن در همسایگی ما امدادگر قدیمی جمعیت هلالاحمر یعنی استاد سیاوش جلیلیان زندگی میکرد که نخستین معلم امداد من هم به شمار میآید. جرقه حضور در عرصه امدادگری هم از سوی پدر و تعلیم و تشویق از سوی استاد جلیلیان زده شد که با شوق فراوان پا به این دریای متلاطم و البته نورانی بگذارم و اکنون هم در خدمت حادثهدیدگان در پایگاه امداد جادهای خرمشهر هستم. ورود من به جمعیت به صورت مستقیم به واحد امدادونجات انجام و بسیاری از آموزههای امدادی از سوی جلیلیان به من آموزش داده شد. آن زمان، جنگ عراق و آمریکا به اوج خود رسیده بود و ما علاوهبر کشیک امدادی، کاروانهایی را که قصد عزیمت به عتبات عالیات داشتند، تا مرز شلمچه همراهی میکردیم. همچنین باعث تسهیل ورود و خروج کاروان کمکهای امدادی جمعیت هلالاحمر به عراق نیز میشدیم. در حاشیه این فعالیتها، اردوگاه اسکان موقتی هم بین خرمشهر و شلمچه با هدف اسکان مراجعان و پناهندگان جنگی احتمالی به ایران بنا شده بود.
امداد و امدادگری از نگاه شما...
امام علی(ع) از امداد تعریفی دارد که برای من همیشه بهعنوان یک الگو مطرح بوده است. امام علی(ع) میفرماید کسانی که از نظر روحی و جسمی به دیگران کمک میکنند، از همگان به خدا شبیهترند. به نظر من امدادگران یکی از شبیهترین انسانها به خداوند هستند. امدادگر همیشه باید آماده باشد و همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد. امدادگر باید فانی باشد برای رضای حضرت دوست. هر کسی امدادگر نمیشود.
در لحظاتی که امدادگری را زندگی میکنید، چه میگذرد؟
لحظههایی در زندگی امدادی یک امدادگر و نجاتگر وجود دارد که حاضر نیست با هیچ لحظهای عوضش کند. اشک شوق یک مصدوم یا همراه او پس از احیا و زنده ماندن توسط امدادگران با هیچ لحظهای قابل قیاس نیست. همان زمان است که حس اشک شوق به همگان متبادر میشود و به یکباره میبینی که چشمان همه کسانی که در صحنه حاضرند، اشکبار است. تشکر و دعای یک آسیبدیده پس از انتقال به بیمارستان و مراکز درمانی، تو را به آسمان خیال میبرد و آن زمان است که از خود میپرسی مگر چه کردهام که اینگونه مرا سپاس میگویند و جوابی در ناخودآگاهت میپیچد که «من احیاها، فکانما احیا الناس جمیعا.» در یک صحنه تصادف که خودرو واژگون شده بود، کودک خردسالی محبوس شده و پس از ارزیابی مشخص شد که دیگر راه نجاتی برای کودک باقی نمانده است و پدر و مادر کودک از او قطع امید کرده و اشک حسرت از دیدگانشان جاری بود. این نخستین مأموریت امدادی من به شمار میرفت، دوره آموزشی امداد و کمکهای اولیه را به تازگی گذرانده بودم و هیچ تجربهای در کولهبار نداشتم. با ترس و لرز و توکل، راه هوایی کودک را باز کردم و با آمبوبگ به او تنفس دادم. کودک برگشت و خانواده او فکر میکردند من معجزه کردهام. حرکت سادهای بود اما هنگامی که خداوند برای کسی عزت بخواهد، همین میشود و به نظر من اگر امدادگری را عزتی است، به پاس همین خدمت و کمکش به دیگران است. آبروی یک امدادگر هنگامی افزون میشود که در صحنه حادثه، برای رضای خدا قدم برمیدارد و نجاتبخش میشود. این زیباترین لحظه امدادی من است. آنجا احساس میکردم زمین دیگر جای من نیست و هرچه هست، آسمان است و پرواز و سبکی و سبکبالی و این حس، زیباترین حس یک امدادگر میتواند باشد.
درباره تجربه امدادرسانی به
زوار امام حسین(ع) بگویید.
این روزها، روزهای سختی برای امدادگران، جوانان و داوطلبان است. همه زائران را میبینی که در تدارک رفتن به زیارت امامحسین(ع) و کربلا هستند و تو نمیتوانی بروی، این لحظات جانکاه است. حتی اشک هم پاسخگوی نیاز تو به درگاه بینیاز نیست. زائر برای زود رسیدن به معشوق اشک میریزد و تو برای نرسیدن و نرفتن... این هنگام، روز و شب برای امدادگر معنا ندارد. برای او همیشه روز است که خدمت کند به زائر بینالحرمین! زیر پای زائر را آب و جارو میکند، به او غذا میدهد، وسایل رفاهیاش را فراهم میکند و دست آخر هم میرود و از او سؤال میکند: کم و کسری ندارید؟! حتی خود زائر هم تعجب میکند، چگونه پاسخگوی این همه خدمت بیچشمداشت باشد. یک دعا میماند و یک یاد. سال گذشته در یکی از شبها که باد و باران شدیدی باریدن گرفت، به یکباره تمامی اردوگاه اسکان زائران نابود شد. اگر آنجا حضور داشتید به چشم خود میدیدید که بچهها با لباس امدادی زیر آن باران تند و تیز چگونه به جمعآوری لاشههای چادر مشغول هستند. یکی از آنها اشک میریخت و میگفت: فقط برای
امام حسین است و بس! البته من فکر میکنم بچههای امدادگر هرجا که باشند و هدف بشردوستی باشد، همینگونه عمل میکنند و این داستان اربعین، نکته قوت خدمت است وگرنه امدادگران ثابت کردهاند که در هر شرایطی آماده به کار هستند و در حوادث ملی و حتی بینالمللی توان خود را به جهانیان نشان دادهاند.
حرف آخر.
اگر امدادگر کارش را برای خدا انجام دهد، خداوند تعالی امدادگری را برایش هموار میکند. از استادان امدادم سیاوش جلیلیان و مرحوم حمید مجدمی تشکر میکنم و دستشان را میبوسم که هویت امدادگری من از تلاشهای ایشان است. از
سید شبیر ارجمند استاد اخلاق و امدادم که افق باز نگاهم مدیون اوست، سپاسگزارم و به برادران موسوی که سالها در کسوت امدادگری بودهاند و نکات بسیاری از آنها آموختهام، درود میفرستم.